ای قلب تنهای من،
تو چگونه زیر آوار رنج ها زنده مانده ای فقط خدامی داند!
نگاه معصومانه ات حکایت از ظلم های بی نهایت دارد.
چه غریبانه اشک هایت را پاک کردی آنگاه که در سکوت
شبانه ات تنها خدا به تو لبخند می زد!
باز هم بنواز،بنواز ساز شادی های ازدست رفته را...
قلب من،بنواز! می دانم این نواختن درد دارد.
چه سخت است که در تابش خنده هایت،حتی آسمان نیز
ترنم باران احساست را نمی شنود.
ولی تو به عشق شکوفه های کوچک بنواز.
باز به یاد خاطرات تلخ و شیرین،
بوی بهار،
عطر گیسوان درخت بید،
شیرینی لبخند،
معصومیت کودکی،
لطافت رویا،
به یاد عشق بنواز.
قلب عاشقم،ای تک نواز لحظه های زندگی!
به خاطر من بنواز...